برای عشقم آقا امیرم

برای عشقم امیر عباس

من اهل دیاری هستم که

دختر و پسر با دو جمله عربی به هم"محرم"میشوند

اما با یک دنیا عشق، نه !!!

+نوشته شده در یک شنبه 7 دی 1393برچسب:,ساعت21:43توسط آیناز | |

به سلامتی عشق بی سرانجامم

+نوشته شده در یک شنبه 7 دی 1393برچسب:,ساعت21:41توسط آیناز | |

+نوشته شده در یک شنبه 7 دی 1393برچسب:,ساعت21:18توسط آیناز | |

روح از جان بیرون کرده ام و اما تو
 
ای ستاره ی شبهای تیره و تاریکم تنهایم گذاشتی
 
ولی بدان که تا همیشه مرحم و محرم دلم خواهی ماند
 
 و جزء تو
 
هیچکس در کوچه پس کوچه های دلم جایی نخواهد یافت
 
این دل تا بی نهایت تقدیم به توست.
 
تقدیم به تویی که همواره یادت آرامش بخش زندگیست.
 

+نوشته شده در یک شنبه 7 دی 1393برچسب:,ساعت19:8توسط آیناز | |

امیر دیشب اس زدی گفتی گوه خوردم که با تو در ارتباط شدم فقط خدا حالمو میدونست

کو اون امیری که همش دم از عشق و عاشقی میزد؟؟؟؟؟!!!!!!!!

کو اون امیری که غرورشو برای ایناز کناز گذاشته بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کو اون امیری که میگفتم جونمو میدم برات؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در یک شنبه 7 دی 1393برچسب:,ساعت18:48توسط آیناز | |

کاش این تنهایی ها تموم میشد

کاش برای یه بارم که شده کنار هم  می بودیم

هی خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

+نوشته شده در جمعه 5 دی 1393برچسب:,ساعت20:8توسط آیناز | |

اقا امیرم این روزا اینقدر دلتنگتم ولی همش توی دعوا هستیم به خدا اگه میدونستی چقدر دوست دارم این کاراهارو نمیکردی

...

+نوشته شده در جمعه 5 دی 1393برچسب:,ساعت20:4توسط آیناز | |


این روزهــــــــــا از ” سنگــ شدنم” حرف می زننـــد… !!

سنگـــــــی که برای تو از هـــر خـــ ـاکی خـــ ـاکی تر بود

+نوشته شده در جمعه 5 دی 1393برچسب:,ساعت19:56توسط آیناز | |

+نوشته شده در جمعه 5 دی 1393برچسب:,ساعت19:51توسط آیناز | |

خداوندا امضا کن

به یکتایی ات قسم،کم آورده ام

بازکن نامه را،

استعفاى من است از زمینتـــ

مبارکــــــ خودت باشد،

اینجا کسی مرا دوســــــــت ندارد

+نوشته شده در جمعه 5 دی 1393برچسب:,ساعت19:47توسط آیناز | |

به سلامتی کسی که دیگه بهش زنگ نمیزنیم ...

 

ولی اگه بفهمییم خطش خاموشه دق میکنیم ...

 

سلامتی اونی که تا آخر عمرت از قلبت بیرون نمیره ...

 

ولی مجبوری از زندگیت بندازیش بیرون ...

 

سلامتی اونایی که یه روز بدون ما نمیتونستن ...

 

 اما الان یه روز با ما نمیتونن ...

 

سلامتی اونی که میتونه منو بخندونه وقتی که نمیخوام حتی لبخند بزنم ...

 

و در آخر به سلامتی خدا که همه آرزوهامو جلو چشام پرپر کرد ...

 

 تا بهم بزرگیشو ثابت کنه

+نوشته شده در جمعه 5 دی 1393برچسب:,ساعت19:39توسط آیناز | |

مدت هاست تنها چیزی که تو رایاد من می اندازد

طعنه های دیگران است!!!

شایداگراين "ديگران" نبودند

تو

زود تر از این ها

برای من مرده بودی...!

+نوشته شده در جمعه 5 دی 1393برچسب:,ساعت19:36توسط آیناز | |

+نوشته شده در پنج شنبه 4 دی 1393برچسب:,ساعت15:32توسط آیناز | |

امبر خیلی دلم گرفته خیلی دلم برات تنگ شده دلم میخواد سرمو بزارم رو شونه های خودتو گریه کنم

+نوشته شده در چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:,ساعت21:47توسط آیناز | |

گاهی دلم میخواهد

 

وقتی بغضـــ میکنم

 

خدا از آسمان به زمینـــ بیایید

 

اشکــــ هایم را پاک کند دستم را بگیرد

 

و بگویید اینجا آدم ها اذیتت می کنند

 

              بیا برویم . . .

+نوشته شده در چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:,ساعت21:31توسط آیناز | |

می گفت تار مویت را با دنیا عوض نمی کنم...
و حرفها می زد از عاشقانه هایش با من!!!
حال نیز حرف می زنیم...
اما
او با یارش...

و من با یادش..............

+نوشته شده در چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:,ساعت20:57توسط آیناز | |

میخواهم مدتی نباشم...

 

میخواهم مدتی ساکت باشم،

 

حرف نزنم

 

بروم یک گوشه دراز بکشم،

 

چشمانم را ببندم به روی این دنیا

 

و از زمین و آدم هایش دور شوم،

 

میخواهم سفری به رویاهایم داشته باشم،

 

مدتی آنجا بمانم تا دوباره به آرامش خیالی ام برسم،

 

از دورویی مردم خسته ام،

 

روحم یخ بسته است،

 

دیگر بوی مرگ را احساس میکنم...

+نوشته شده در چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:,ساعت20:52توسط آیناز | |